من مانده ام تنهای تنها......
امروز جمعه است و روز تولد پیامبر (ص) و امام جعفر صادق (ع)، اما من و زهرا تو خونه نشسته ایم و حسابی حوصلمون سر رفته زهرا که وقت و بی وقت می ره می چسبه به در و به زبون خودش حرف می زنه مشخصه که بیشتر از من حوصلش سر رفته.
مامان جون و دایی و خاله ها همه رفتند شهرستان و ما فقط تهران ماندیم.
دیشب عروسی پسر خاله ی بابای زهرا (مجید) بود امشب هم عروسی دختر عمه من(عظیمه) بود فردا ظهر هم سالگرد نه نه جان (مادر بزرگ مادری من). البته همه این مراسم ها شهرستانه و تهران مثل همیشه هیچ خبری نیست جز دود و ترافیک و شلوغی.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی