* وبلاگ نی نی های حاجی ** وبلاگ نی نی های حاجی *، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 17 روز سن داره

☺ نی نی های حاجی ☺

شما یادتون نمی یاد (2) .........

 شما یادتون نمیاد، با آب قند اشباع شده و یک نخ، نبات درست میکردیم میبردیم مدرسه  شما یادتون نمیاد، تو راه مدرسه اگه یه قوطی پیدا میکردیم تا خود مدرسه شوتش میکردیم    شما یادتون نمیاد: دفتر پرورشی با اون نقاشی ها که همش کار خودمون بود    شما یادتون نمیاد، یه زمانی به دوستمون که میرسیدیم دستمون رو دراز میکردیم که مثلا میخوایم دست بدیم، بعد اون واقعا دستش رو دراز میکرد که دست بده، بعد ما یهو بصورت ضربتی دستمون رو پس میکشیدیم و میگفتیم: یه بچه ی این قدی ندیدی؟؟ (قد بچه رو با دست نشون میدادیم) و بعد کرکر میخندیدیم که کنفش کردیم    شما یادتون نمیاد تو دبستان وقتی مشقامونو ننوشته بودیم معلم که میومد...
10 تير 1391

شما یادتون نمی یاد (1) .........

شما یادتون نمیاد، اون موقعها مچ دستمون رو گاز می گرفتیم، بعد با خودکار بیک روی جای گازمون ساعت می کشیدیم .. مامانمون هم واسه دلخوشیمون ازمون می پرسید ساعت چنده، ذوق مرگ می شدیم   شما یادتون نمیاد، وقتی سر کلاس حوصله درس رو نداشتیم، الکی مداد رو بهانه میکردیم بلند میشدیم میرفتیم گوشه کلاس دم سطل آشغال که بتراشیم   شما یادتون نمیاد، تیتراژ شروع برنامه کودک: اون بچه هه که دستشو میذاشت پشتش و ناراحت بود و هی راه میرفت، یه دفعه پرده کنار میرفت و مینوشت برنامه کودک و نوجوان با آهنگ وگ وگ وَََََگ، وگ وگ وَََََگ، وگ وگ وگ وگ، وگ...   شما یادتون نمیاد که کانال های تلویزیون دو تا بیشتر نبود، کانال یک و کانال دو   شما یادتو...
4 تير 1391

دلخوری

دلخور نوشت:بابا خب تا اینجا میای یه کلمه واسم نمی نویسی؟   توروخدا ببین 70نفر اومدن اونوقت هیچ کودوم مرام نداشتن..نگا کن جون من   سرخوش آن لحظه که از دوست سلامی برسد ... بی خبر باشی و از دوست پیامی برسد ...
31 خرداد 1391

تشکر از دوستان

سلام عزیزان.   حاله همگی که خوبه ایشالا؟ از تمام کسانی که به وبلاگ سرزدن و نظر دادن ممنونم.   ازخدابخواه تاچشمانت مشتاق کسی باشدکه رمزنگاهت رابداند..       یک سلام... و خداحافظ باز ... و در این بین عجب پیچ و خمی است... کودک را ببین اگر بر زمین بیفتد به تنهایی برمی خیزد اگر کسی دلداریش بدهد می گرید انسان بالغ را بنگر اگر غمی داشته باشد پیش کسی نمی گرید اما در تنهایی بغضش می ترکد... ...
31 خرداد 1391

مامان هنرمند

البته اگه خودم بگم هنرمند حالا چرا ذوق زده شدم و اینو به خودم نسبت دادم، اگه گفتید؟؟............. تو ادامه مطلب می تونید علتش رو بفهمید حالا نگاه کنید، نگاه کنید.... البته اگه خودم بگم  هنرمند حالا چرا ذوق زده شدم و اینو به خودم نسبت دادم، اگه گفتید؟؟............. تو  ادامه   مطلب  می تونید علتش رو بفهمید حالا نگاه کنید، نگاه کنید.... این شما و اینم جا کلیدی جدید خونه ی ما نه حالا شما بگید ؟ شما قضاوت کنید من هنرمند نیستم ...
11 خرداد 1391

برای خاله زهرا

خبر رسید خبر رسید صفای وقت تو باد ای قلندر تجرید سلام، ای تو گذر گاه خون صاعقه ها سلام و تسلیت، روشنایی مشرق سلام و تسلیت، ابرها و دریاها سلام و تسلیت، هر چه ساکن و جاری سلام و تسلیت   تسلیت قلب صبورم تسلیت غم بیامد بر سرورم تسلیت چشم دل سویی ندارد در نگاه چشم کورم ای نهورم، تسلیت   آرزو میکنیم که وسعت صبر خانواده ی شما به اندازه ی دریای غمتون باشد. با هم دعا کنیم تا خداوند بزرگ روح برادر عزیزتون را قرین رحمت کند و خوب از این میهمان جدید پذیرایی کند. این راهیست که همه ی ما روزی   طی خواهیم کرد   همه ی ما   فقط     مسافریم خاله یه آدرسی ...
7 خرداد 1391

آغاز ایام فاطمیه

ای تاج سر عالم و آدم زهرا از کودکی ام دل به تو دادم زهرا آن روز که من هستم و تاریکی قبر جان حسنت برس به دادم زهرا . . .   درب منزل حضرت زهرا (س)     امروز تولد مامانمونه ولی به احترام شهادت خانم حضرت زهرا به آینده موکول می شه. ...
17 فروردين 1391

جوک و پـَ نـه پـَ

یه  چند تا جوک محض تفریح قبل عید بخونید بخندید شاد باشید برا بقیه هم بگید............. .   طی تحقیقات به عمل آمده  جمله " تا 5 دقیقه دیگه آماده ام." خانوما  و جمله " تا 5 دقیقه دیگه خونه ام." آقایون  یه معنی رو میده   دختره روز قبل ولنتاین میره لوازم التحریری  و میگه : آقا کارت پستال تو تنها عشق منی رو دارید؟  مرده میگه : بله داریم. میگه : پس  12 تا بدید لطفا   پـَـ نـه پـَـ در ادامه مطلب................. رفتیم بلیت کانادا بگیریم زنه میگه سیاحتیه؟ میگم پـَـ نـه پـَـ زیارتیه میخوام برم امامزاده ریچارد   با...
28 اسفند 1390

نرم نرمک می رسد اینک بهار

شمارش معکوس شروع شده ... تنها 3 روز دیگر مانده ... صبح سه شنبه شمع های سفره هفت سین را که روشن کنی دیگر همه چیز جدی می شود و خبری از هیچ کاری نیست جز نشستن سر سفره و دعا کردن و قرآن خواندن. و بعد سوال ها شروع می شود. امسال که تا چند دقیقه دیگر عمرش تمام می شود چه اتفاق هایی افتاد؟ خوب هایش بیشتر بود یا بدهایش؟ سالی که دارد می آید چگونه خواهد بود؟ خداوند تمام این روزها چه نوشت برایمان؟ آدم بهتری خواهم بود؟ و ... . کانال تلویزیون را می گذاری روی آن شبکه ای که زنده حرم امام رضا را نشان می دهد. یا مقلب القلوب می خوانی. و بعد : آغاز سال یکهزار و سیصد و نود و یک مبارک باد! می شد همه این ها را هم ننوشت و فقط این دعا را نوشت : یا مقلب ...
27 اسفند 1390
1