* وبلاگ نی نی های حاجی ** وبلاگ نی نی های حاجی *، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 18 روز سن داره

☺ نی نی های حاجی ☺

یه روز با زهرا

1391/4/2 17:59
1,037 بازدید
اشتراک گذاری

سلام 

امروز با کلی عکس از زهرا اومدم که در ادامه می بینید.

 بفرمایید

 تو ادامه مطلب منتظریم...........

یه سری خاطره تصویری است از یه روز زهرا



خوب تو این عکس زهرا با لباسیه که خاله مریم براش خریده؛ البته ناگفته نماند یه روز که می اومده خونمون اینو خریده بود و مغازه دار گفته بوده برای بچه ی 6 ماهه خوبه، از اونجا که بچه ما آخر قد و هیکله حالا که 13 ماهه شده اندازشه.

(خاله مریم ممنون)ماچ

 

ما هم از مامان طهورا یاد گرفتیم و آتلیه راه انداختیم.

تنها جایی که زهرا رو می شه گیر انداخت تا ازش عکس گرفت تختشه

ولی نه اونجا هم بند نمی شه و می خواد بیاد بیرون
می بینید که داره به زبون خودش می گه که منو بیار پایین

 

ولی من زرنگ تر از اونم با دادن یه گل سر مشغولش می کنم 

 

اینم بیشتر از چند ثانیه اثر نداشت نه مثل این که نمی خواد بزاره ما یه چند عکس درست و حسابی ازش بگیریم

 

خوب صداش در اومد که مامان ب..( یعنی مامان بغل)

 

اگه تو زهرایی منم مامان زهرام، یه راه دیگه

اونم مدادرنگی های مامان

 

خوب یه مدتی سرش گرم شد و مشغول بازی بود

اما طوری مشغول بود که یه نگاه به دوربین نمی کرد

جان من؛ یه نگاه. حداقل تکون نخور بشه عکس گرفت.......گریه

 

خوب اینم فایده نداشت

اگه گفتید داره چی کار می کنه بله خانم دارند اونا رو پرتاب می کنند به سمت مننگران

کی بهتر از مامان که سیبل زهرا بشه، پس شلیک..

آخیش، نخورداوه

 

خوب هدف بعدی رو خودش پیدا می کنه

 

خوب طاقتش تموم شده و خودش برا پایین اومدن دست به کار شده

 تسلیم برو پایین هرکاری می خوای بکن

پایین اومد ولی اونوقتی که بالایی تخت رو نگاه می کرد یه چیزی پیدا کرد که بد جوری عاشق اوناست، بله؛ کفش هاش

همون ها که مامان از دست زهرا اونا رو تو چهل تا سوراخ قایم می کنه

آخه زهرا تا مادامی که بیداره یا کفش هاشو می یاره که پاش کنم یا با داد و فریاد می گه در بیارم

از بس این کار و تکرار می کنم خسته می شم درنتیجه اونا رو قایم میکنم، حالا هر جا بشه زیر مبل، روی تخت، تو کمد

 

زهرا اینجا در حال بازی است البته نیم نگاهی هم به باباش داره که داره تلویزیون می بینه(شما میتونید اونو جلوتر تصور کنید در حال تلویزیون دیدن)

 

اینجا زهرا جای باباش نشسته، آخه اون عاشق رانندگی

موقع رانندگی باباش دقیق نگاه می کنه که چه کار می کنه و می خواد همون لحظه تکرار کنه اینه که همیشه کنترلش تو ماشین سخته

خوب تموم شد

مامان علی خوشتیپ اینم از عکس های زهرا به توصیه شما

خداحافظ

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (11)

خاله مریم
26 خرداد 91 12:40
جیگرت رو گاز گاز خاله جونننننننننننننننننننی
آشنا
26 خرداد 91 12:43
ببخشید این دخترتون چقدر ناز اسفند رو آتیش بریزید
نسترن(یک عاشقانه آرام)
26 خرداد 91 17:33
هوووووووووووووووووووووو بالاخره پیداتون کردم!!!!!
بابا چرا آدرس نمیذارید آخه ملت دوساعت باید برن سرکار تا پیداتون کنن!!
آخی چه نی نی های نازییییییییییییییییییییییی
بوووووس برای همشون


گفتم که جوینده یابنده است
مامان یاس
26 خرداد 91 20:35
سلام عجب روزی بوده چه این دختر بلاشده خیلی جالبه واقعا داستانی شده بود خدادخترتون را حفظ کنه خیلی نازه بازم از این خاطرات بنویس منکه خیلی دوست دارم
نسترن(یک عاشقانه آرام)
27 خرداد 91 12:03
شما هم مثل گل شازده کوچولو خیلی مرموزینا!!
مرسی ممنونم از دعای خوبتون.ایشالا هرچی خیره همون پیش بیاد..
دوستتون دارم.راستی شما مامان کدوم یکی از نی نی های حاجی هستین؟

مامان مریم(فاطمه-محمد حسین)

مامان بهار
27 خرداد 91 16:05
وای چه دخترت بزرگ شده واسه خودش خانومی شده ها
مامانی نازلی طهورا
30 خرداد 91 13:26
ناااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااازی
مامانی نازلی طهورا
30 خرداد 91 13:26
ملووووووووووووووووووووسی
مامانی نازلی طهورا
30 خرداد 91 13:27
جیگررررررررررررررررررررررررررررری
مامانی نازلی طهورا
30 خرداد 91 13:27
لپاتو بخوللللللللللللللللللللللللللم
انیس کوشولو (◕‿◕✿)
31 خرداد 91 1:50
سلوووووووووووووووووووووووووووووووم زهرایی
سلوم مامانی
خدا حفظش کنه ایشاا........
ایشاا... ایشاا... بشه ایشاا...
زهرا خانم عروس بشه ایشاا....
اومدیم اینجا جو گرفتمون عروسی را انداختیم........

توقلبم نوشتم ورود ممنوع حالاکه وارد شدی میگم خروج ممنوع